تعاريف برنامه ريزي
پس از جنگ جهاني دوم، تب برنامهگرايي عالمگير شد. ملتها و شركتها براي بهبود وضعيت به فراگيري و بهكارگيري برنامهريزي پرداختند. اين تلاشهاي آغازين فاقد پختگي لازم بود. از اينرو كمتر براي زمان كنوني رهنمود دارد و فقط به عنوان جزيي از تاريخ تحول برنامهريزي به شمار ميآيد. از نيمة دوم دهة 1960 مباحث برنامهريزي ارتقاي درخور توجه يافت. در اين سالها بسياري از شركتهاي بزرگ آمريكا برنامهريزي كردند . بر اثر اين اقبال، در دهة 1970 مباحث برنامهريزي به شكوفايي و پختگي چشمگيري رسيد. مباحثي مانند استفاده از مدلهاي رياضي- منطقي، سيستمهاي چندسطحي، تصميمگيري چندهدفي و استفادة گسترده از رايانهها در برنامهريزي در اين سالها به وسعت ميدان يافت. بر اساس اين پيشينه، در بحث حاضر عمدتاً به مباحث پس از نيمة دوم 1960 تاكنون پرداخته ميشود.
يكي از مباحث مهم در منابع، تعريف "برنامهريزي" است. فقدان تعاريف روشن موجب بدفهمي، تعارضات نظري و نابهساماني عملي ميشود. براي آشنايي با آنچه در بارة تعاريف "برنامهريزي" در متون آمده است به برگزيدهاي از آنها اشاره ميشود كه چنيناند:
فقدان تعريف. در پارهاي از منابع دربارة برنامهريزي بحث شده است ولي تعريفي از آن ارايه نشده است .
تعريف كلي. برخي از مؤلفان مقيد به تعريف و رعايت ضوابط آن نبودهاند. براي نمونه، فرند "برنامهريزي" را "انتخاب" (choosing) تعريف كرده است. بر همين مبنا، "برنامهريزي راهبردي" را "انتخاب راهبردي" ذكر ميكند . در مورد اين تعريف ميتوان گفت كه بسياري از "انتخابها" برنامهريزي بهشمار نميآيند و تعريف چارهاي براي اين مشكل ارايه نميكند. تعاريف فاقد دقت را نيز ميتوان "كلي" دانست. براي نمونه، تينبرگن، برنده جايزه نوبل در اقتصاد، برنامهريزي را "پيشبيني وضعيت اقتصادي"، "مقايسه بين پيشبينيها و هدفهاي سياست اقتصادي" و بالاخره، "برآورد تغييرات در ابزار مورد نياز براي اجراي سياست اتخاذ شده "ميداند . در اثر وي، اساساً برنامه به عنوان جزيي از فرآيند اقتصادي ديده ميشود. بر همين سياق فلودي برنامهريزي را "يافتن بهترين راه براي ايجاد نتيجه" تعريف ميكند .
كُلمن برنامهريزي را "ايجاد برنامه يكپارچه براي سازمان" ميداند . در واقع تعريف برنامهريزي به تعريف برنامه موكول شده و رهنمودي به مخاطب داده نشده است.
از جمله تعاريف كلي، تعاريف سلبي است. يكي از مؤلفان ضمن تأكيد بر اين نكته كه برنامهريزي بازاريابي با پيشبيني بازار مشتبه ميشود. وي بدون ارايه تعريف برنامهريزي، تأكيد ميكند كه "برنامهريزي، پيشبيني نيست".
تعريف جانبدارانه. منظور از تعريف جانبدارانه، اين است كه علايق و سلايق تعريفكننده در تعريف دخالت كند و تعريف را از ضوابط مرسوم علمي به دور سازد. از جمله ضوابط مرسوم علمي، استقلال روش علمي از موضوع مورد مطالعه است. در اين مورد مباحث طرفداران ايدئولوژيها را ميتوان نمونه آورد. شارل بتلهايم از آن جمله است. وي برنامهريزي را چنين تعريف ميكند: ".... فعاليتي است جمعي كه در آن توليدكنندگان كشور با در نظر گرفتن قانونهاي عيني اقتصاد و نيز مشخصات توسعه اجتماعي، هدفهايي هماهنگ در توليد و مصرف، تعيين ميكنند. علاوه بر اين بهترين وضعيت را براي اجراي اين هدفها برميگزيند". اشكال اساسي اين نوع تعاريف در شروطي است كه براي برنامهريزي قايل است. به نظر وي برنامهريزي فقط براي كشورهاي بلوكشرق و آنهم براي كل كشوري به وسعت شوروي سابق قابل تعريف است. به عبارت ديگر، حتي اگر همان شيوة بهكاربسته در شوروي به عنوان فنون مستقل از موضوع به كار بسته ميشد، از نظر بتلهايم برنامهريزي به حساب نميآمد (همان، ص 33). چنين تعاريف فاقد ارزش علمي و عملي است.
تعريف مقيّد. منظور از مقيد بودن تعريف اين است كه فقط براي مصاديق معيني صادق باشد. براي نمونه آرجنتي، برنامه را "تعيين اهداف (goals) درازمدت براي كل شركت [يا سازمان] و تنظيم برنامهها براي رسيدن به آن اهداف با توجه به تغييرات محيط" مي¬داند. معلوم نيست اين تعريف براي برنامههاي ميان و كوتاهمدت چه ابراز ميكند. علاوه بر اين، با توجه به نسبيبودن افقهاي برنامه اعم از كوتاه تا درازمدت، ذكر قيد درازمدت به چه كار ميآيد.
توصيف به جاي تعريف. در پارهاي آثار به توصيف برنامهريزي پرداخته شدهاست. يعني به جاي استفاده از تعدادي اندك از واژهها- يا حتيالامكان واژههاي "كمتر نيازمند به تعريف"- مطالبي موسّع دربارة برنامهريزي آورده شدهاست. براي نمونه، اظهارات مؤلفان شوروي سابق آورده ميشود كه به جاي تعريف برنامهريزي به توصيف "نظريه برنامهريزي" پرداختهاند: "تئوري برنامهريزي متدولوژي و روشهاي تعريف شاخصهاي اساسي رشد اقتصاد در طي يك دورة بلند مدت تدوين ميكند. به ويژه آهنگها و نسبتهاي رشد، روشهاي مطالعة نيازهاي جامعه و منابع موجود و شيوههاي موزونسازي آنها به كارآمدترين وجه را به همراه روشهاي تعيين و انجام تكليف برنامهاي و كنترل اجراي آنها را معلوم ميدارد." چنانچه ديده ميشود، بحثهاي مؤلفان شوروي سابق در حدود يك دهه پس از اظهارات بتلهايم ارايه شده است و به مراتب واقعبينانهتر است.
تعريف شيوهنامهاي (procedural). منظور از شيوهنامه و يا به اصطلاح رويه، ارايه فهرستي از قدمها يا مراحل است. در تعريف شيوهنامهاي به كمك قدمهاي عملياتي، تصويري از موضوع، مثلاً برنامهريزي، ارايه ميشود. در واقع، توصيف صريح و تعريف ضمني به هم ميآميزد و بيشتر تأكيد و توجه بر روش عملي است تا مبحث نظري. نمونههاي عديدهاي از اين نوع تعاريف در منابع پيدا ميشود. در اينجا برگزيدهاي از آنها آورده و سپس نقد و ارزيابي ميشود كه چنيناند:
1- جمشيد قراجهداغي با همكاري راسل ايكاف كتابي در زمينه برنامهريزي توسعه ملي نگاشته است. بر رغم اينكه واژه برنامهريزي در آن اثر به كرات استفاده شده است، تعريفي صريح براي "برنامهريزي" عرضه نشده است. به طور ضمني ميتوان دريافت كه برنامهريزي به معناي "طراحي آيندهاي مطلوب (desired)" است. چنانچه ديده ميشود، اين تعريف به لحاظ نظري بسيار كلي است و براي اقدام كاربردي، كافي نيست. براي جبران اين كاستي، قدمها يا مراحلي براي "برنامهريزي" ابراز شده است كه چنيناند:
الف- صورتبندي (فرمولهكردن) وضعيت
ب- برنامهريزي اهداف (ends)
ج- برنامهريزي وسايل (means)
د- برنامهريزي منابع
ه- طراحي اجراي برنامه
و- كنترل.
2- بينز مراحل برنامهريزي را چنين ميداند :
الف- تعيين راهبرد و سياستها (در درازمدت)
ب- تعيين اهداف دسترسيپذير مبتني بر راهبرد.
ج- ايجاد سازگاري اهداف (goals) پاييندست
د- ايجاد برنامههاي اجرايي براي سازگاري اهداف پاييندست
ه- پايش (monitoring)
و- بهنگامسازي و بازنگري دورهاي راهبرد، اهداف و برنامههاي اجرايي.
وي به اجمال برنامهريزي را داراي چهار مرحله ميداند كه عبارتند از: تنظيم برنامه، اجراء، بازنگري و اصلاح .
3- پيننل برنامه را به مثابة يك فرآيند مينگرد. وي مراحل ششگانهاي را براي برنامهريزي پيشنهاد ميكند كه چنين است:
الف- ايجاد شيوهنامة (procedure) برنامهريزي
ب- تعيين بيانيه راهبرد كلي
ج- مطالعه هزينه- سود براي راههاي جايگزين براي دستيابي به اهداف (aims)
د- گزينش جايگزينهها
ه- ايجاد برنامه اجرايي
و- كسب اطمينان از تحقق برنامة اجرايي.
4- چادويك برنامهريزي را داراي سه مرحله ميداند كه چنيناند:
الف- تعيين اهداف (objectives)
ب- مديريت منابع
د- كنترل و ارزيابي.
تاكنون چهار فهرست دربارة مراحل متوالي برنامهريزي در منابع مختلف آوردهشد. چنانچه ديده ميشود، فهرستها متفاوتاند. تنوع و تفاوت فهرستها موجب سرگشتگي نظري و عملي ميشود. به عبارت ديگر، اگر كسي بخواهد برنامهريزي كند، معلوم نيست از كدام فهرست بهره بگيرد. علاوه بر اين، نقد و ارزيابي مجموعهاي از فهرستهاي متفاوت منجر به تشتت و اطالة مباحث ميشود. براي داشتن تصويري روشن، اصلح است كه فهرستهاي مراحل برنامهريزي، پيشنهادشده توسط پژوهشگر مختلف مقايسه شود.